یه روز صبح از خواب بیدار میشم میبینم خورشید داره می خنده به خودم میگم امروز چقدر قشنگه و اجساس می کنم هوا بهاری شده شکوفه ها دوباره گل میدن وقتی از خونه میرم بیرون می بینم همه خوشحالند و مثل خورشید دارن می خندن همه شادند جی شده جی خبر شده همه با خبر میشن که از امروز یه روزی شروع شده که روزهاش آفتابی و شبهایش مهتابی هست صدای پای گلها میاد بهار اومده پیراهن خوشگل پوشیدن و موها همه آراسته مردها با کفشهای واکس زده و تمیز بجه ها همه خوشحال چی خبر شده همه میگن بریم سفر گره ها همه باز شدند پرنده ها از لونه هاشون بیرون میان جیک جیک می کنند و میگن سال نو اومده عمو نوروز اومده هر کسی با یارش یکی با خانواده اش یکی با دوستش همه میرن عید دیدنی جاده ها حونه ها همه رنگارنگ و تمیز همه میگن سال نو مبارک سال 1398 اومده پس از زمستان بهار اومده....تو هم بخند چرا نمی خندی زیبای من بخند ببین کلاغ سیاه زاغ سیاه هم خوشحال هست دمهای سیاه خودشو تکون میده دختران همه گل می چینند سبد رو پر میکنند تو هم بخند بهار اومده.....